گذشته تاریک
اینجا در دیوارش بوی کهنگی میده..... اینجا کنار هر کدوم از عکس های ارزوهام یه روبان مشکی چسبیده... اینجا کنار هر پست یه بشقاب حلوا و خرما گذاشته شده...... اینجا دیگه خبری از شیون و زاری نییست..... اینجا سکوت خودش بیانگر همه چیزه..... اینجا نکیرو منکر سئوال پیچم نکردن...... اینجا بغض نترکیده باقی نمیمونه...... اینجا تنها چیزی که تو نگام پیداس...... حسرته..... نا امیدیه..... اینجاکسی حرف از عشق نمیزنه..... آخه تا صحبت از عشق کنی..... یکی غش میکنه..... یکی بغض میکنه..... یکی بغضش میترکه..... یکی هم مثه من میمیره..... اینجا قبرستون منو رویاهامه....
چه کسی حرف مرا می فهمد؟ من بودم و تنهایی و یک راه بی انتها نامم را خواندی.. گفتی بارانم بی تو نه معنا دارد باران همیشه نمی شود زد به بی خیالی و گفت: تنهـــــــــــا امده ام ٬ تنهـــــــا می روم... یک وقت هایی شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای... کم می اوری دل وامانده ات یک نفر را می خواهد! اما تـــــــــــــــو همیشه وقتی باید باشی نیستــــــی چقدر بده تو زندگی یه نفر باشه که همیشه سرکــــــــــوفت گذشته ها رو بهت بزنه الان از این گذشته لعنتی دلم گرفته با یه بغض که با این غرور لعنتی نمیزارم بترکه گآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد . . .؛ درد تنهایی کشیدن مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفید شاهکاری میسازد به نامِ دیوانگی...! و من این شاهکارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم خریده ام تو هر چه میخواهی مرا بخوان دیوانه خود خواه بی احساس نمیــــــــفروشــــــــــم..!
برای او............مینویسم.
ارام تر از خواب درختان
امشب که سقف اتاقم بر سرم سنگینی میکند مانده ام از چه بنویسم ؟؟؟
از آنهای که دیروز با من بودند وامروز رفتند؟؟؟
یا از تو که همیشه حرف های مرا میخوانی ؟؟
ازچه بنویسم...؟
از زمین یا از زمان ؟؟یا از یک نگاه مهربان ؟؟
یا از چتری که هر گز زیر ان نایستادم؟؟؟
یا از خاطراتی که باتو در باران خیس شد؟؟
یا از غزل های که هیچ وقت سروده نشد؟؟؟
از چه بنویسم...؟
از ترانه ای که هرگز برات نخواندم یا از نامه ای که هیچ وقت به سویت نفرستادم ؟
یا از بدرودی که هیچ وقت بر زبان نیاوردیم؟؟؟
یا از دلی که سوت کور است یا اسمانی که درحال عبور است؟؟؟
از چه بنویسم...؟
من عاشق خیابانی هستم که قسمت نشد در ان قدم بزنیم...
من دلبسته ی درختانی هستم که فرصت نشد اسممان را روی آن حک کنیم...
من منتظر پنجره ای هستم که عطر تورادوباره به من نشان دهد .....
من دیوانه ی ساقه های یک پرسیاوشم که اولین بار در خواب سپید تو روید ای عشق ناگذیر......
اگر قرار باشد بتویسم باید درهمه ی سطر سطر دفترم حضور داشته باشی. نفس های تو میتواند برگ برگ دفترم را از پاییز پاک کند....
من بی قرار حرف های ناب توام حرف های که هزاران سال دیگر هم در یک پاییز ضهر افتابی خواهی گفت....
من از اولین روز دیدنت چشم به راه نگاه جذاب توام ...کی مرا میبینی؟؟؟؟؟؟؟ .مهم ترین نگرانی وقتی است که میخواهی به کسی از ته دل بگویی دوستت دارم میگویی ولی افسوس که مانند ندای چوپان دروغگو به نظر میرسد, با این تفاوت که تو داری چوب چوپان های دروغگویی را میخوری که ندای دروغشان همه چیز را خراب کرده اند. و افسوس که حرمت دوستتــــ دارمـــ را شکسته اند.. دسـت بـه “صورتـم” نـزن !
ادامه مطلب
چه کسی درد مرا می داند؟
در پس پرده ی اشک چشمم
چه کسی راز مرا می خواند؟
چه کسی واژه ی تنهایی را
در دل غم زده ام می بیند؟
با سر انگشت محبت چه کسی
قطره ی اشک مرا می چیند
سال ها غیر خداوند بزرگ
هیچ کس از غمم آگاه نبود
توشه ی زندگیم در همه عمر
جز غم و غصه ی جان کاه نبود
مرگ یک روز و یا یک شب سرد
چشم غمگین مرا می بندد
شاید آنجا پس از این رنج و عذاب
سردی گور به رویم خندد
ادامه مطلب
یک عالم گله و خدایی بی ادعا
گم شده بودم میان دیروز و فردا
تا تو را یافتم.. با تو خودم را یافتم
صدایت در گوشم پیچید
نگاهت در چشمانم نقش بست
نشان دادی به من آنچه بودم
آری، با تو رسیدم من به اوج خودم
بارانی شد دل و چشمانم
آری بارانی شدم تا ببارم
اما ای کاش بدانی تویی آسمانم
نه معنا دارد خورشید و نه رنگین کمان
ای که شبیه تر از خود به منی
بگو تا آخر راه با من هم قدمی
ادامه مطلب
ســــــــاده نگـــــــــذر...
به یــــــــاد داشتــــه باش..
"ایــــــــن" دلـــــنوشته ها را....
یـــک " دل " نوشـــته است....!
ادامه مطلب
ادامه مطلب
آری از پشت کوه آمده ام...
چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟!
برای عشق خیانت کرد
برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد
برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند
وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم....
می گویند: از پشت کوه آمده!
ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و
تنها دغدغه ام سالم برگرداندن
گوسفندان از دست گرگ ها باشد،
تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!
ادامه مطلب
ادامه مطلب
دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .؛
اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!!!
...
وَ حآل هــَم کِه . . .؛
گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .؛
زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .؛
وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .؛
بــِنـِشینی وَ فــَقــَط نــِگآه کــُنی . . .!!!
گآهی دِلگــیری . . . ؛
شآیــَد اَز خودَت
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
می تـرسم بیـفتـد نقـاب خنـدانـی کـه بـر چهـره دارم ...!
و بعــد
سیـل ِ اشـک هـایـم “تـــــــــــو” را بـا خـود ببــرد
و بـاز
من بمانم و تنهــــــایی …!
ادامه مطلب
قالب رايگان وبلاگ پيجك دات نت |